اشک مرهمی ست برای وقت هایی که زورم نمی رسد فریاد بزنم...
و یاد تو عزیز دوست داشتنی درمان تمام بی پناهی هایم...
* درد به استخوان رسید...
** مارا به سخت جانی خود این گمان نبود
اشک مرهمی ست برای وقت هایی که زورم نمی رسد فریاد بزنم...
و یاد تو عزیز دوست داشتنی درمان تمام بی پناهی هایم...
* درد به استخوان رسید...
** مارا به سخت جانی خود این گمان نبود
هو البصیر
روی صندلی آزمایشگاه نشسته بودم تانوبتم شه،صدای توی بلندگو شروع کرد به خوندن شماره ها:
شماره ۷۴ به نمونه گیری ۳
شماره ۱۴ به نمونه گیری ۵
یکی دو دقیقه ای که گذشت صدای غرغرها شروع شد.
خانمی که کنار من نشسته بود با عصبانیت گفت : اینجا چرا اینقدر بی نظمه و شماره ها به ترتیب خونده نمیشه ؛ از روی صندلی بلند شد تا اعتراضش رو به متصدی پذیرش اعلام کنه ؛ قبل از اینکه حرفی بزنه بهشون گفتم توی این آزمایشگاه اینطوریه که نوبتو از دستگاه می گیری و منتظر می مونی تا صدات کنن بعد ازون طبق روال و نظم با صدا کردن اسمت به پذیرش ، صندوق و بعد اتاق نمونه گیری میری
بعضی از آزمایش ها باید دو سه ساعتی بعد از بیداری گرفته بشه
مثلا ممکنه کسی که ۷ صبح نوبت گرفته و شمارش ۱۴ هست ، شمارش ساعت ۹ بین شماره های ۷۰ تا ۸۰ خونده بشه
و ایشون بعد از گفتن یک آهان ، همراه با لبخند و آرامش منتظر نوبتشون موندن
*با خودم فکر کردم قطعا اگر آگاه باشیم از تدبیر تدبیر کننده ، در فراز و نشیب زندگی صبورتر و آرام تر خواهیم بود.
**یَا مُدَبِّرَ الْأَمُورِ
یَا بَاعِثَ مَنْ فِی الْقُبُورِ
یَا مُجْرِیَ الْبُحُورِ
یَا مُلَیِّنَ الْحَدِیدِ لِدَاوُدَ
صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
وَافْعَلْ بِی ما أَ نْتَ أَهْلُهُ، وَلَا تَفْعَلْ بِی ما أَ نَا أَهْلُهُ
اللَّیْلَةَ اللَّیْلَةَ
ای تدبیرگر امور
ای برانگیزنده مردههای در گور
ای روان کننده دریاها
ای نرم کننده آهن برای داود،
بر محمد و خاندان محمد، درود فرست
و با من چنان کن که شایسته توست،نه آنچه را من سزاوارم