همانم که نمی داند

دنبال آرامشم اما ؛ دلم شتاب می کند سوی آشوب

همانم که نمی داند

دنبال آرامشم اما ؛ دلم شتاب می کند سوی آشوب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درد» ثبت شده است

اشک مرهمی ست برای وقت هایی که زورم نمی رسد فریاد بزنم...

و یاد تو عزیز دوست داشتنی درمان تمام بی پناهی هایم...


* درد به استخوان رسید...
** مارا به سخت جانی خود این گمان نبود