همانم که نمی داند

دنبال آرامشم اما ؛ دلم شتاب می کند سوی آشوب

همانم که نمی داند

دنبال آرامشم اما ؛ دلم شتاب می کند سوی آشوب




به سمت در می رفتم که پسرکی به سمتم دوید و با چشمانی پر از استرس پرسید: راه درود از کدام طرف است؟
با اشاره ی دست به او نشان دادم
مددکاری که آنطرف تر ایستاده بود جلو آمد و پرسید:آن پسر به شما چه گفت؟
برایش توضیح دادم.
 مددکار می گفت :چند وقت پیش پدرش او را از درود به مرکز توانبخشی آورده و حالا او هر روز به سمت آن شهر خیره می نشیند و منتظرِ پدرش است که دنبال او بیاید...



*مرکز توانبخشی معلولین ذهنی یکی از غم انگیز ترین گوشه های این زمینِ گرد است...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی