همانم که نمی داند

دنبال آرامشم اما ؛ دلم شتاب می کند سوی آشوب

همانم که نمی داند

دنبال آرامشم اما ؛ دلم شتاب می کند سوی آشوب

دلم هوای خونه مادربزرگو کرده

اون روزا که مادرم رو سکوی حیاط می نشست و برای بابا بزرگم گیوه می دوخت

بابابزرگم روی قالیچه ی مخصوصش کنار سماور می نشست و چایی برای مادرم میریخت

دلم اون سکه های زیر قالیچه رو می خواد که هر روز یکیش سهممون می شد

دلم عطر یاس حیاطشون موقع اذون صبحو میخاد

موهای بافته مادرم کا تا آخر رنگ شب موند و سپیدی رو ندید

تا درو باز می کرد برامون با اون لهجه و صدای شیرینش می خوند

از در دومد گل من از غم درومد دل من

  • سوجی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی